وقتی به آمار بحران آب ایران نگاه میکنم، دلم برای سرزمینی که در آن بزرگ شدم میسوزد. من، که سالها در کویرهای مرکزی زندگی کردهام، به یاد میآورم چشمههای زلال و رودخانههای پرآب دهههای گذشته. اما حالا، سرانه آب تجدیدپذیر کشور از ۶۸۰۰ مترمکعب در آن روزها به حدود ۱۱۰۰ تا ۱۲۹۰ مترمکعب در سال ۲۰۲۱ سقوط کرده و حتی در ۲۰۲۵، به زیر ۱۳۰۰ مترمکعب رسیده است. این کاهش وحشتناک، ایران را آشکارا به «منطقه تنش آبی» تبدیل کرده – جایی که هر قطره آب، مثل طلای کمیاب، میشود.
گزارشهای وزارت نیرو، که خودم بارها مرور کردهام، زنگ خطری هستند. آورد سالانه منابع تجدیدپذیر از ۱۰۳ میلیارد مترمکعب به ۶۶ میلیارد در ۲۰۲۵ رسیده – یعنی ۳۷ درصد افت. و بدتر، کسری منابع زیرزمینی به ۵۹ میلیارد مترمکعب بالغ شده، که در گزارشهای اخیر حتی به ۱۶۰ میلیارد هم رسیده است. این یعنی ما داریم از ذخایر آیندهمان میخوریم؛ چاهها عمیقتر میشوند، زمینها شور، و کشاورزی – که ۹۰ درصد آب را میبلعد – در آستانه فروپاشی است.
من به عنوان کسی که در بخش خصوصی کار میکنم، این بحران را نه فقط آماری، بلکه تهدیدی شخصی میبینم. امنیت غذاییمان در خطر است؛ محصولاتی مثل گندم و برنج، که نان روزانهمان را تأمین میکنند، با خشکسالی روبهرو هستند. صنایع، از فولاد تا نساجی، بدون آب خاموش میشوند و سرمایهگذاری پایدار؟ کی جرأت میکند در کشوری با ریسک آبی بالا پول بگذارد؟ بخش خصوصی، که من بخشی از آن هستم، حالا بار ریسکهای تازهای را به دوش میکشد: هزینههای بالاتر پمپاژ، مهاجرت روستاییان، و حتی درگیریهای اجتماعی بر سر آب.
اقتصادی که آب را نادیده بگیرد، آینده خودش را گروگان خشکسالی میکند. من باور دارم این گروگانگیری را فقط با دیپلماسی آبی میتوان شکست – مذاکره با همسایگان برای سهم عادلانه از رودخانهها مثل هیرمند. فناوریهای نوین، مثل شیرینسازی آب (desalination) و آبیاری قطرهای، که در امارات موفق بوده، باید اولویتمان باشد. و مهمتر، اصلاح الگوی مصرف: من خودم سعی میکنم مصرف خانگیام را ۲۰ درصد کم کنم، اما نیاز به کمپینهای ملی داریم. دولت باید یارانهها را به سمت کشاورزی کارآمد هدایت کند و صنایع را به سمت صرفهجویی سوق دهد.
در نهایت، این بحران نه تقصیر طبیعت، بلکه انتخابهای ماست. من امیدوارم نسل بعد، از رودخانههای خشک ننالد. وقت عمل است – قبل از اینکه آخرین قطره هم تبخیر شود.

