وقتی خاک هم قصه میگوید
وقتی خاک هم قصه میگوید غبار غلیظ و شعلههای سرکش، بوی باروت و خاک سوخته را در هم میآمیزد. کوچههای تنگ دزفول در سکوتی سنگین فرو رفته است که تنها با نالههای مردم و فریاد امدادگران شکسته میشود. اثاثیهٔ نیمهسوخته از لابهلای آوار سرک میکشند. انفجار موشکها چنان گسترده بود […]
